سیره ی تربیتی آیت‌الله انصاری همدانی (ره) (3)

آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی
مکاشفات و خطرات آن

تجلیات نفسانی

شاگردانش را از اینكه توجه به مشاهدات و مكاشفات كنند و به آنها اكتفا كنند شدیداً نهی می‌فرمود و دل بستن به این امور را از دامهای ابلیس لعین می‌دانست و می‌فرمود:
مكاشفات و خوابهای صادق برای سالك حالات هستند و باید از ریاضت و مراقبت دست برندارد تا این حالات تبدیل به مقامات شود، در این‌باره تشبیه جالبی می‌فرمودند و مثل به حوضی می‌زدند كه خاك و گلش ته نشین شود، درست است كه آب صاف شده ولی به مجرد پاگذاشتن در آن دوباره گل آلود می‌شود. حالات را مانند آبی می‌دانستند كه گل آن، ته نشین شده و از بین نرفته است و شیطان ممكن است با پای گذاشتن به حریم قلب آدمی آن را آلوده كند پس بر سالك است كه با جهد و تلاش تمام آثار آلودگی را از قلب پاك كند و مغرور به مكاشفات نشود. و هنگامی كه به مقامات رسید آن وقت است كه جزء مخلصین می‌گردد كه از دست برد شیطان در امان می‌ماند: « إلا عبادك منهم المخلصین. سوره حجر/43 ».
آقای دکتر علی انصاری نیز توصیه های پدر را به خاطر دارد که فرمود:
« مکاشفات دلیل بر مقامات نیست و بسیاری از مکاشفاتی که برای انسان هست، دل را مشغول می کند و یا برای آدمی ایجاد غرور می کند.
مرحوم پدر اصلاً به مکاشفات اعتنایی نداشتند و اولین کاری که برای بعضی از شاگردهایی که مکاشفه زیاد داشتند می کردند این بود که از طرف، مکاشفه را می گرفتند مگر در مواردی که با واقعیات تطبیق می کرد و می گفتند ضرر ندارد. چون برخی مکاشفات با تجلیات نفسانی همراه است و چون پدر آن تجلیات نفسانی را می گرفتند، بسیاری از مکاشفات از بین می رفت.
البته این جاست که نقش استاد معلوم می شود که بسیار مهم و ضروری است. انسان هر چقدر در عالم نفس غوطه ور باشد، تجلیات نفسانی بیشتر در مکاشفات دخالت دارد، تا آن وقت که انسان به مشاهدات ربوبی برسد و تجلیات نفسانی کم و کمتر شود تا به آن مقامات بالای مشاهدات ربوبی برسد. و در مورد یکی از دوستان می فرمودند:
مکاشفاتش زیاد است امّا بیشتر مکاشفاتش اشتباه است و نظرشان این بود که بُعد منفی مکاشفات بیشتر از بعد مثبت آن است، و بعد از اینکه مکاشفات را می گرفتند آنها را در مسیری که لغزششان کمتر است، قرار می دادند.
یک موقع کسی از آمریکا برای آقای دستغیب نامه نوشته و شرح مکاشفاتش را گفته بود، آقای دستغیب خوشش آمده بود و از او پرسیده بود از کجا به این ها رسیدی؟ امّا آقای نجابت چون مطلع شده بودند گفتند: بگو چند وقتی با ما بیاید جبهه همه تخیلات از سرش بپره! »
و آقای انصاری در طی این مقصد باشکوه، چه خالصانه چون زر ناب از کوره امتحان بیرون آمد و آن افق اعلا را با هیچ بهایی معاوضه نکرد.
راستی سیر در اسرار ربوبی کجا و کشف پرده های عالم مادی کجا، غرق سبحات جمال و جلال شدن کجا و مبهوت نعیم بهشت شدن کجا؟ جلوات وجه الهی کجا و جمال مه رویان کجا!
انصاری که خود حجب نور را دریده و به معدن عظمت وصل شده، شاگردان خود را نیز آن گونه تربیت می کند که آقای افراسیابی می گوید:
« آن قدر از کشف و کرامات نهی شده بودیم که اگر یکی از شاگردان کشفی برایش پیش می آمد، خیلی ناراحت می شد و فکر می کرد که من چه کار کردم که این ها برایم پیش آمده! منفعل و ناراحت بودند، اصلاً اینها را برای خودشان قصوری می دیدند، چون هیچ کس که از نفس رد نشده بود، نفس عوالم مختلفی دارد که باید از آن عبور کرد و فکر می کردند ابنها برای گول زدنه. ما وقتی خدمت آقای نجابت می رفتیم با ترس و لرز و استغفار این ها را برایشان می گفتیم که برای ما چنین شده، می گفتیم حتماً خلافی سر زده و این نفسمان می خواهد سوء استفاده کند. »
آن ها مواظب بودند شاگردانشان به این عوالم دلبسته نشوند و این ها باعث کم شدن توجه شان به ساحت ربوبی نشود.
آقای نجابت می گفتند:
« راه خداشناسی اخصّ از این چیزهاست. »
آیت الله سید مهدی دستغیب می گوید:
« کسی که به آن مقام عالی رسید غرق در آن جاست و معلوم است که شاگردانش هم پیرو رویه ایشان می شوند. »
« ما در مورد آقای نجابت و دستغیب هم داریم که شخصی خدمتشان رفته و گفته بود من فردا می خواهم بمیرم و علم جفرم را می خواهم به شما منتقل کنم و این دو بزرگ فرموده بودند: ما نیازی به این ها نداریم. بعد آقای نجابت می فرمودند: ما آن چنان از توحید محفوظ و پر بودیم که ابداً به این امور اعتنایی نداشتیم. »

خدا، یا نفس؟

آقای اسلامیه نیز در این باره صحبت می کنند و می گویند:
« نفس انسان خودستاست و دنبال این می گردد که بخواهد خودش را تعریف کند و مکاشفه این خطرات را به وجود می آورد.
یکی از دوستان می گفت: چند شبی برای نماز شب بلند شدم، دیدم نوری دور چراغ هست، فکر کردم صاحب نورانیت شدم، بعد دیدم چشمم ناراحته و مشکل چشمی داشتم.
می گفتند:
« مکاشفه برای سالک از دو جهت خطر داره یکی تشخیص خدایی بودن یا شیطانی بودن، چون نفس قوه خلاقه داره و تشخیص این دو مشکل است. و دیگر این که سالک را متوقف می کند و شخص به همین جزئیات مشغول می شود. »
آقای فاطمی، مرد شیرینی بود، می گفت:
« من توی راه زیاد جد و جهد کردم. یکبار که در اتاقی نشسته بودم و داشتم ذکر می گفتم دیدم شیطان لشکرش را جمع کرده، دارند کف می زنند و می رقصند، می گویند این هم می خواهد آدم شود، من هم گفتم: به کوری چشم شما آره! بعد آنها کف زدنشان قطع شد و رفتند. این مکاشفه و واقعی بود. اما به هر حال سالک وقتی حرکت می کنه، یک زرق و برق هایی در راه پیش می آید که نمی داند خداست یا نفس! »

ادعا

آیت الله سید علی محمد دستغیب نیز در این رابطه برای ما صحبت می کنند و می گویند:
« از خطرات مکاشفه پدید آمدن ادعا و خود باوری است. آقای نجابت در یکی از سفرهایش به همدان 3-2 ماه در خدمت آقای انصاری ماندند. در این مدت یکی دو تا از شاگردان ایشان در شیراز که سن کمی هم داشتند ولی قدرتی را پیدا کرده بودند که فکر و خیال دیگران را می خواندند، و این ها مدعی ارشاد و دستگیری شدند آن زمان آقای انصاری به آقای نجابت می فرمایند:
« زود برگرد و برس به اوضاع شیراز که شلوغ شده! زدن به کاهدون. »
بعد آقای نجابت با وجود این که روش برخوردشان ملایم بود و این دو نفر پیش ایشان خیلی محبوب بودند، ولی شروع کردند به تندی که شاید اون چیزهایی که توی کله شان رفته بیرون بریزه. ولی متأسفانه آن ها جلوی آقا ایستادند و با پیدا کردن همون دو تا قدرت کوچک مدعی شده و از حلقه خارج شدند. »

مقام قرب غیر از این هاست!

آقای اسلامیه ادامه می دهد:
« بله! ما روزهای جمعه در فصل بهار و تابستان می رفتیم یک باغی، و رفقا آن جا جمع می شدیم، زمینی بود، درختی و سبزه زار و رودخانه، و هر بار یکی از رفقا غذا را آماده می کرد و اثاث می آورد و غالباً هم آبگوشت درست می کردیم.
یک بار که نوبت ما بود مادرمان غذا را آماده کرد و با یک خرک باید وسائل را می بردیم آن جا. خرکدار هم آمد و ما وسائل را گذاشتیم و پشت سر راه افتادیم. بعد ما آن آقا را گم کردیم و مسیرمان خیلی عوض شد. من مضطرب شدم که الان آقا می رسند و وسائل هنوز نرسیده و ما شرمنده می شویم. همون جا متوسل شدم، خدا می دونه، راهی رفته بودم که باید یک و نیم، دو ساعت بر می گشتم امّا سه، چهار دقیقه بعد دیدم که رسیدم و آن آقا با وسائل هم همان جا بودند. امّا این ها مسائلی نیست که آدم رو مشغول کنه. عبارتشان خیلی زیبا بود:
« مقام قرب غیر از این هاست. »
ایشان به شاگردان خود نیز این مطلب را آموخته و یاد آوری می کرده است که مقام قرب غیر از مکاشفات و بروز کرامات است.
آقای احمد انصاری می گوید:
« مرحوم پدرم به کرامات و این مسائل اعتنائی نداشت و البته به شاگردان نیز توصیه می کردند که اگر انسان به آن ها دلبستگی پیدا کند، به قرب الهی نمی رسد و در راه می ماند، می فرمودند انسان در اثر مجاهدت شرعی به جایی می رسد که آینه تمام نمای صفات الهی می شود و این لذتش نه چشیدنی است و نه گفتنی.
و می خواندند:
منبع: کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته